تلنگر

داستانهای کوتاه و آموزنده

تلنگر

داستانهای کوتاه و آموزنده

تلنگر

بیاد برادر عزیزم شهید محمدمسعود مسئله گو، و همه ی بچه های هم رزمش؛ با تقدیم احترام، داستانهای کوتاه و آموزنده ای که تا کنون نوشته ام را هدیه می‌کنم. بیائیم شهدایمان را یاد کنیم با ذکر یک صلوات

طبقه بندی موضوعی

قال الله تبارک و تعالی:

فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین.

موضوع: شناخت حربه های شیطان

بدیهی است انسان زمانی در امان بوده و موفق است که اولا دشمنش را کاملا بشناسد و در ثانی برای مقابله ی با او تصمیم گرفته و خودش را تجهیز، و عمل  کند.

چنانچه ما ندانیم که دشمن مان یک سرباز جنگجو است یا یک میکروب آلوده به ویروس بیماری نمی توانیم  برای مقابله خودمان را آماده کنیم.

قرآن کریم می فرماید: شیطان دشمن قسم خورده ی ماست. ما برای مقابله ی با او باید از قدرت، تجهیزات و حربه های او با اطلاع باشیم. سپس تصمیم جدی گرفته و مقابله کنیم.

با نگاه اجمالی به اطرافمان متوجه می شویم که چقدر بزرگان زیادی عاقبت به خیر نشده اند. دائم می گوئیم فلان مسئول، فرزند فلان آیت الله، فلان مداح معروف، مدرس حوزه علمیه، رزمنده زمان جنگ، جانباز آنچنانی و...چرا اینگونه شدند. چرا منحرف شدند. چرا عاقبت بخیر نشدند. دائم می گوئیم و گلایه می کنیم. اما آن درس اصلی را نمی گیریم که دشمن ما یعنی شیطان بسیار بسیار قدرت مند است   و مبارزه ی با او اراده آهنین می خواهد.

اما روش شیطان:

شیطان برای رسیدن به اهدافش روش های زیادی دارد که مهمترین آنها عبارتند از:

1- تطمیع کردن: آنچه که حضرت آدم را از بهشت بیرون کرد همین تطمیع کردن بود. اگر عمرسعد، عمرسعد شد بخاطر طمع حکومت شهر ری بود گر چه آقا ابی عبدالله الحسین (ع) فرمودند تو از گندم شهر ری نخواهی خورد. طمع داشتن زندگی تجملاتی، خانه بهتر، ماشین بهتر، مسئولیت بالاتر و...یکی از حربه های مهم شیطان به حساب می آید. و باعث می شود به گناه هایی مانند حرام خواری، دروغ و...متوسل شویم.

2- تزئین کردن: شیطان با مخفی کردن چهره واقعی زشت گناه و برعکس جلوه دادن و زیبا نشان دادن و تزئین گناه شوق گناه را در دل ما تقویت می کند. اگر زمان غیبت تصور کنیم که در حال خوردن گوشت برادر مرده خودمان هستیم. اگر زمان گناه خودمان را در میان آتش های زبانه کشیده دوزخ تصور کنیم، هرگز میلی به گناه نخواهیم داشت. اما شیطان یک نگاه به نامحرم، یک ماشین جدید، یک منزل بزرگ را چنان جلوه می دهد که انسان با فراموشی از باطن گناه و عواقب آن به گناه روی می آورد.

3- تدریج: یعنی اول گوش کردن و خندیدن به یک لطیفه ای که در مقابل باور های دینی ما می باشد. بعد بی غیرتی دینی. بعد از بین رفتن قبح گناه م بی تفاوتی به امر به معروف و نهی از منکر و بعد شرکت در گناه.

یعنی اول سیگار بعد تریاک بعد فروش زندگی بعد فروش دین و...

یعنی اول سوء ظن بعد وارسی کردن فرد بعد غیبت فرد و بعد تهمت زدن به فرد

شیطان برای اینکه ما را به گناه بکشاند در اولین قدم ما را به کار نیکی وادار می کند که به واسطه ی آن کار نیک از کار خوب بهتری محروم شویم. مثل اینکه به ما 1000 تومانی می دهد تا ما دنبال 100000 تومانی نرویم و این را یک موفقیت برای خودش می داند. سپس ما را به کار مباح وادار می کند تا از کار خیر محروم شویم. مثلا می گوید خواب ماه مبارک رمضان خوب است پس بخوابید ولی نمی گوید خواندن یک آیه قرآن چقدر فضیلت دارد. بعد از آن ما را به مکروهات و گناهان صغیره سرگرم می کند و ما با افتخار می گوئیم خدا کند تمام گناهان ما اینجوری باشد. سپس گناهان کبیره و با تکرار آن عادت به گناهان کبیره را شاهد خواهیم بود. یعنی خودمان عامل شیطان می شویم. شیطان در این حالت ابروی فرد را می برد و سپس می گوید اگر می خواهی آبرویت حفظ شود این کار و این کار را بکن و در نهایت فرد خطا کار را غرق در گناه می کند، تا آنجا که  در حالیکه ذره ای ایمان باقی نمانده از دنیا برود.

4 - تسویف: یعنی به تاخیر انداختن کار واجب، به تاخیر انداختن کار خیر. نماز قضا داریم می گوئیم باشد از اول محرم، وقتی نمی توانیم می گوئیم باشد از اول ماه مبارک رمضان، می گوئیم باشد از اول فروردین و... و تا چشم به هم می زنیم می بینیم چهل سال، پنجاه سال گذشت و هنوز روز جبران فرا نرسیده است. می خواهیم وصیت نامه بنویسیم، می خواهیم حلال بودی به طلبیم، می خواهیم روزه های قضای مان را بجا بیاوریم و...ولی دریغ از یک تصمیم واقعی وعمل. و غافلانه می گوئیم هنوز که جوان است و...بدیهی است که این یکی از حربه های مسلم و خطرناک شیطان است.

5 - وعده های دروغ و آرزوهای بلند: آرزوهای بلند و دست نیافتنی مانند یک باتلاقی است که انسان هر مقدار که بیشتر در آن دست و پا می زند بیشتر فرو می رود تا جایی که در آن هلاک شود. آرزوی دست نیافتنی باعث می شود انسان تمام هدفش برای تمام عمر فقط بدست آوردن آن باشد و چون به آن نمی رسد تلاشش ادامه خواهد داشت تا زمان مرگ و این باعث می شود از اهداف دیگر مانند جلب رضایت خداوند محروم شده و بی دین از دنیا برود.

6- بیم ترس: ترس از آینده، مثل اینکه پناه بر خدا، خدای امروز او فردا ممکن است نباشد. ترس از آبرو، ترس از ازدست دادن موقعیت، ترس از خطرات جانی و...می تواند باعث ترک یک واجب و یا عمل به یک حرام را باعث شود.

راه های درمان و مقابله با روش های شیطان:

1 – تقویت ایمان واقعی و دشمن شناسی در سایه آن و کمک خواستن از خداوند و پناه بردن به او

2 – دیدن چهره واقعی و زشت گناه، دیدن آثار شوم آن، دیدن مجازات سخت آن. تصور کنید زمانی که وارد حمام می شویم، چنانچه بدون اراده قبلی ما برای یک لحظه آب داغ دوش روی ما  می ریزد چه حسی داریم و با چه عجله ای می خواهیم موقعیت و شرایط را تغییر دهیم. حال تصور کنید مجبوریم زیر آب داغ باقی بمانیم. ضمن اینکه آن آبی است که با آتش دنیا (نار بارد) داغ شده و کلا قابل مقایسه با آتش خشم خدا نیست.

3 – پیشگیری از گناه: یعنی از همان اولین قدم مچ شیطان را باید محکم گرفت. پرهیز از فکر گناه، پرهیز از در معرض گناه قرار دادن خود، پرهیز از مکروهات و عمل به مستحبات

4 – جبران: توبه کردن به عنوان عمل به یک واجب فوری و عینی و جبران کاستی ها در اولین فرصت به عنوان یک وظیفه شرعی

5 - تقویت توکل و اعتماد به خداوند و نترسیدن از غیر خدا

انشالله خداوند توفیق شناخت روش های شیطان و توفیق مبارزه با شیطان و عاقبت بخیری را قسمت همه ی ما بگرداند به برکت صلواه بر محمد و آل محمد.

اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۴ ، ۲۱:۴۰
محمدسعید مسئله گو

طبق عادت روزانه صبح زود برای انجام کاری از منزل خارج و سوار اتوبوس شدم.اتوبوس شلوغ بود.

جمع کثیری در داخل اتوبوس و همچنین در ایستگاه، ایستاده بودند. سوار شدم. با یک نگاه سریع به داخل اتوبوس بسادگی مشخص می شد از این جمعیت کثیر بعضی خوشحال و برخی نگران، جمعی ایستاده و عده ای نشسته، بعضی در حال فکر کردن و تعدادی مشغول چرت زدن هستند.

در همین لحظه مشاجره دو نفر توجه مرا به خود جلب کرد.

آقا این چه جور ایستادنه؟ پاهام رو له کردی

و دومی می گفت: ببخشید حضرت آقا اگه مثل بقیه درست بشینی پاهات هم طوری نمیشن

خیلی جالب بود دونفر با هم معامله می کردند. اولی آدرس بنگاهش را و دومی شماره همراهش را روی کاغذ یاداشت می کرد.

چند لحظه بعد نفر کناریم با چند نفر دیگر پیاده شدند. با خودم گفتم شاید اتوبوس کمی خلوت تر شود ولی در همان ایستگاه افراد دیگری سوار شدند. اتوبوس دوباره حرکت کرد و بحث و مشاجره ها دوباره شروع شد. یکی که از ظاهرش کاملا پیدا بود اهل درس و بحث نیست، درست مانند یک کارشناس ارشد رشته علوم سیاسی وقایع و رخدادهای سیاسی منطقه را تجزیه و تحلیل می کرد و افرادی هم غرق در صحبت هایش، سراپا گوش شده بودند. یکی از گرانی ها و یکی از دامادش نالان بود. یکی بلیط می فروخت، یکی در پی فرصتی بود تا جیب مسافری را خالی کند و ...

که ناگهان صدای راننده بلند شد "ملک آباد جا نمونی"

یک بنده خدایی که از ابتدا ساکت نشسته بود با شنیدن این جمله عینک دودی خودش را جابجا کرده به نفر کناریش گفت: آقا من تقی آباد پیاده میشم. عده ای با صدای بلند خندیدند، اما یک نفر که عاقل تر از بقیه نشون میداد گفت: آقا همینجا پیاده بشین، چند ایستگاه رد شده.

تقریبا آخرهای مسیر متوجه شدم اتوبوس خلوت و سروصداها کمتر شده و همه نشسته اند. تا اینکه در ایستگاه آخری همه پیاده شدیم. یادم هست همانجا یک نفر هنوز خواب بود. راننده با صدایی که بی شباهت به فریاد نبود گفت: نکنه می خوای برگردی خونه ننه جون، خوش تیپ آخرشه... بلاخره همه به جزء راننده پیاده شدیم.

همان لحظه با خودم گفتم راستی، وقتی اتوبوس آخرین سرویس را می رود راننده هم پیاده می شود. از آن فراتر زمانیکه بازنشسته شود هم از آن پیاده خواهد شد و تنها تفاوت آنها در دیرتر پیاده شدن آنهاست. فکر می کردم واقعا داخل اتوبوس عجب دنیای عجیب وبزرگ و شگفتی است.

اگر همگی فکر میکردند که به این زودی از آن پیاده می شوند، شاید واقعا اینقدر بحث نمی کردند

آری وقتی به دنیای بزرگ خودمان نگاه می کنیم می بینیم در یک روز نوزادی به دنیا می آید و در همان روز کسی از دنیا می رود. بله ما غالبا شاهد پیاده شدن مسافر کناری مان هستیم. اما در این زمان کوتاه همسفری جمعی مشغول دعوا و بعضی به حقوق دیگران تجاوز   می کنند، عده ای سرگرم معامله چیزهایی هستند که مال هیچ کس نیست. برخی با ادعای اهل علم بودن، خودشان هم باورشان شده که  عالم اند. یکی اسیر مشکلات خودش و یکی غرق در فکر تجارت، هدف را گم کرده و نمی داند کجای راه است. جمعی غافلانه در مسیری که دیگران با عینک ذره بینی در آن راه را گم کرده اند ، برای خودشان عینک دودی انتخاب می کنند.

و هزار افسوس فراموش کرده ایم که اتوبوس تنها یک وسیله ای است برای رسیدن به منزل و در منزل هیچ چیزی بکار نمی آید مگرعمل صالح و خالص، چرا که ایستگاه بعدی نزدیک است و باید پیاده شد.

قال علی(ع)

هلک العاملون الا العابدون

و هلک العابدون الالعالمون

و هلک العالمون الالصادقون

و هلک الصادقون الاالمخلصون

و هلک المخلصون الالمتقون

و هلک المتقون الالموقنون

و ان الموقنون لعلی خطر عظیم

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۰:۰۱
محمدسعید مسئله گو

آخرهای ترم بود. ساعت 10 همگی در کلاس درس ادبیات حاضر بودیم. کلاس شلوغ بود، هر کس با کناریش صحبت می کرد. از امتحانات پایان ترم، از گرفتن عکس یادگاری، از جشن فارغ التحصیلی و...

اما چیزی نگذشت که استاد با گام هایی مطمئن و محکم وارد کلاس شد. همگی به احترام برخاستیم.  استاد به جایگاهش رفت و پس از مکث تقریبا طولانی سخن آغاز کرد، اما لحن کلامش با همیشه خیلی فرق داشت.

...فرزندانم، من حداقل شما را به اندازه گذشت چهارسال از عمرم دوست دارم و لذا می خواهم به عنوان آخرین تمرین یک انشاء بنویسید. همگی ساکت بودیم و کنجکاو، استاد از جایگاهش برخاست، به طرف تخته وایت برد رفته و نوشت

موضوع انشاء: علم بهتر است یا ثروت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۳ ، ۰۹:۳۵
محمدسعید مسئله گو