تلنگر

داستانهای کوتاه و آموزنده

تلنگر

داستانهای کوتاه و آموزنده

تلنگر

بیاد برادر عزیزم شهید محمدمسعود مسئله گو، و همه ی بچه های هم رزمش؛ با تقدیم احترام، داستانهای کوتاه و آموزنده ای که تا کنون نوشته ام را هدیه می‌کنم. بیائیم شهدایمان را یاد کنیم با ذکر یک صلوات

طبقه بندی موضوعی

۵ مطلب با موضوع «شعر :: مرثیه» ثبت شده است

ای کربلا کو دلبر و دلدار زینب
ای نینوا کو قافله سالار زینب

از چشم من می ریزد اشک دانه دانه
از یوسفم یک پیروهن دارم نشانه

اینجا تمام عشق را در خون کشیدند
اینجا تمام لاله ها را تشنه چیدند

غسل زیارت کرده ام با اشک دیده
تا که زنم بوسه به رگهای بریده

دیدم که چشم کودکانت خون فشان بود
دیدم لب تو بوسه گاه خیزران بود

تا جان به لب باشد مرا تا زنده هستم
از این امانت داریم شرمنده هستم

حسین جان تمام امانتی هاتو سالم آوردم اما یک دختر سه  ساله، تو خرابه ی شام...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۱۱:۱۹
محمدسعید مسئله گو

شامیان خون به دل خون شده ی ما نکنید
اینقدر ظلم به ذریه زهرا(س)  نکنید

بگذارید بگرییم به مظلومی ی خویش
به سرشک غم ما خنده ی بیجا نکنید

هر چه خواهید به ما زخم رسانید ولی
دیگر از زخم زبان خون به دل ما نکنید

پیش چشم اسراء سنگ به سرها نزنید
پای راس شهدا هلهله بر پا نکنید

این توقع که بگریید به ما نیست ولی
خنده بر گریه ذریه طه نکنید
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۱۱:۱۶
محمدسعید مسئله گو

امروز میخوام خانمی رو معرفی کنم

ببینیم در طول تاریخ اسلام در طول تاریخ بشریت چند نفر مثل این خانم داریم

این خانم پدر بزرگی دارد به نام پیامبر اسلام      رحمت العالمین

این خانم پدری دارد به نام علی علیه السلام        امیر المومنین

مادری دارد به نام فاطمه زهرا سلام الله علیها      سیدت النساء العالمین

این خانم برادری دارد به نام امام حسن             کریم اهل بیت

یک داداش هم داره به نام امام حسین               سیدالشهدا

این خانم محترمه و مجلله بی بی زینب سلام الله علیها ست 

اما دلمون می سوزه وقتی می بینیم این خانم به  یک نام دیگری هم معروفه   به این خانم ام المصائب هم میگن

میدونی چرا؟   

آخه

بی بی ها هنوز چند سالی بیش نداشت که دل شب غریبانه همراه پدر، همراه برادر عقب جنازه ی مادر، مادر رو تشیع می کرد.

من نمیدونم زمان خداحافظی با مادر زینب چه حالی داشت چه سوز و گدازی داشت.

فاصله ای نشد تو ماه مبارک رمضان دید چند نفر زیر بغل های باباش علی رو گرفتن، علی رو با فرق شکافته از مسجد دارن میارن.

چند روز بعد دوباره دل شب، دوباره غریبانه همراه برادر، اما این بار عقب جنازه ی پدر، پدر رو تشیع میکرد.

من نمی دونم زمان خداحافظی با پدر چه بر قلب زینب گذشت.

پاره های جگر برادرش امام حسن رو دید صبر کرد زینب.

ای وای، ای وای، ای وای

لا اله الا الله      لایوم کیومک یا اباعبدالله

حالا بگم تمام دل خوشی زینب به برادرش حسینه

اما چه گذشت به زینب در کربلا  رو تل زینبیه، زمانیکه ببینه شمر رو سینه ی دادش اش حسین نشسته،  بمیرم شمشیرشو کشیده.

چه کرد بی بی زینب سلام الله علیها،  دست هاشو رو سرش گذاشت صدا زد وا محمدا،  وا علیا

یعنی یا رسول الله ببین با حسینت چه میکنند.

یعنی یا علی ببین با عزیز دل زهرا چه میکنند.

اومد تو گودی قتلگاه، نیزه شکسته ها رو کنار زد بی بی، تا چشمش به یک بدن بی سر افتاد سه مرتبه با تعجب صدا زد آیا تو حسین برادر زینبی، آیا تو عزیز دل مادر منی

نشست کنار بدن، بدن رو به آغوش گرفت اما دلش آروم نشد چه کرد بی بی لبها رو به رگهای بریده حسین...

غسل زیارت کرده ام با اشک دیده    تا که زنم بوسه یه رگ های بریده
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۳ ، ۱۳:۲۲
محمدسعید مسئله گو