تلنگر

داستانهای کوتاه و آموزنده

تلنگر

داستانهای کوتاه و آموزنده

تلنگر

بیاد برادر عزیزم شهید محمدمسعود مسئله گو، و همه ی بچه های هم رزمش؛ با تقدیم احترام، داستانهای کوتاه و آموزنده ای که تا کنون نوشته ام را هدیه می‌کنم. بیائیم شهدایمان را یاد کنیم با ذکر یک صلوات

طبقه بندی موضوعی

شعر: مرگ

دوشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۲۵ ق.ظ

گر شوی راضی به رفتن یا به زور
می برند جسم تو را در خاک گور

خواه راضی باش یا نه فرق نیست
می شوی همسایه اهل قبور

خاک بارانت کنند با چشم تر
دوستانت جمله از نزدیک و دور

جسم رنجور تو در کنج لحد
طعمه می گردد برای مار و مور

بعد چندی استخوانی بیش نیست
زان همه زیبایی و احساس و شور

می رسد آنجا به فریادت حسین
لطف و جود و رحمت آید در ظهور

به یاد بیارین لحظه ای رو  که مرگ با تمام عظمتش خودشو به ما نشون میده لحظه ای که باب توبه هم بسته میشه، لحظه ایی که نفس ها به شماره میا
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۰۸
محمدسعید مسئله گو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی