تلنگر

داستانهای کوتاه و آموزنده

تلنگر

داستانهای کوتاه و آموزنده

تلنگر

بیاد برادر عزیزم شهید محمدمسعود مسئله گو، و همه ی بچه های هم رزمش؛ با تقدیم احترام، داستانهای کوتاه و آموزنده ای که تا کنون نوشته ام را هدیه می‌کنم. بیائیم شهدایمان را یاد کنیم با ذکر یک صلوات

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با موضوع «شعر :: مرثیه :: حضرت رقیه سلام الله علیها» ثبت شده است

حضرت رقیه سلام الله علیها

 

رقیه خانوم خسته است. آخه اسیرانه دست بسته غریبانه، راه زیادی رو اومده، تا اینکه حالا رسیده خرایه ی شام. صدا زد عمه جان گفته بودی بابام رفته سفر، آخه مگه میشه بابای خوب من،  بابای مهربون من، منو اینجا، تو خرابه، میون دشمنا، رو خاک های خرابه رهام کنه و سفر بره.

تو شهر شام خرابه ای           پرستویی نشسته بود

پرستوی مهاجری                 مهاجر سه  ساله ایی

به گوشه خرابه ایی               پر و بال شکسته بود

این نازدانه به یاد بابا صورت پر اشکشو رو خاکهای خرابه گذاشت، خوابش برد بی بی، در عالم رویا خواب باباشو دید. به بابا چه گفت، با  بابا چه درد دل کرد کسی نمیدونه، شاید گفته باشه بابا، خرابه جای بدیه، بابا بیا دست منو بگیر و با خودت ببر.

نازدانه از خواب بیدارشد، دید دوباره همون خرابه، همون خاکها، همون دشمنا، ولی از بابا خبری نیست صدا زد عمه جان بابام کجا رفته عمه،  الان بابام اینجا بود  عمه  عمه  عمه

شروع کرد این نازدانه گریه کردن، از صدای گریه این نازدانه بقیه بچه ها بیدار شدن شروع کردن گریه کردن، بزرگترها بیدار شدن،  خرابه یکپارچه شد شیون و زاری.

گاهی میگفت ای خداجون            بابای خوبم نیومد

مونس تنهایی و                    غریبی هامون نیومد

گاهی میگفت ای بابا جون      یکبار دیگه قرآن بخون

حالا باید این نازدانه رو آروم کنن، ساکتش کنن

رسم تو ماها بخدا             ناز یتیم رو میکشن

اگه بهونه بگیره         براش عروسک میگیرن

اما بگم از شامیان        با همه خیلی فرق دارن

اگه یتیم گریه کنه               سر باباشو میبرن

یکبار دیدن خرابه روشن شد. لا الله الا الله، این نازدانه با خوشحالی دوید جلو روپوش رو برداشت یک وقت دید سر بریده باباش  رو  براش آوردن،

وقتی بابا روشناخت، سر رو به دامن گرفت.

زبان حال بی بی رقیه است

بابا ی خوبم حالا فهمیدم چرا دیدنم نیومدی، آخه پا نداشتی که بیای

سر را به سینه چسباند. حالا دست به سرو صورت بابا میکشه، گریه میکنه،  ناله میکنه،  درد دل میکنه   

بابا! چه کسی من تو این سن  یتیم کرد بابا، بابا چه کسی پیشانی تورو  زخمی کرده بابا، بابا چه کسی سرتو از بدن جدا کرده، بابا نبودی خیمه هامون آتش زدند،  طناب به گردنمون انداختن

بابا جونم  نبودی               همه مونو کتک زدن         بگم

بابا میون همه ی ما           عمه مونو خیلی زدند

تا هرکدو از ما بچه ها رو می خواستن بزنن، عمه جلو میومد

بابا جونم  نبودی               عمه مونو کتک زدن

موهامو کشیدن و              به صورتم سیلی زدن

اما یک وقت هم دیدن این نازدانه ساکته، دیگه ناله نمی کنه. وقتی زیر بغلهای سه ساله حسینو رو گرفتند، دیدند رقیه جان داده

پیکر کوچیک لگد زدن نداره                  واویلا  واویلا  واویلا

صورت کوچیک سیلی زدن نداره            واویلا   واویلا  واویلا

 

دنبالم دوید بابا             موهامو کشید بابا

بابا حرف بد می زد       هی لگد میزد با با

شد رخم کبود بابا       جرم من چه بود بابا

الا لعنه الله علی القوم الظالمین

التماس دعا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۳ ، ۰۸:۱۹
محمدسعید مسئله گو

به مناسبت فرا رسیدن ایام شهادت نازدانه امام حسین بی بی رقیه سلام الله علیها


رسمه به وَالله تو ماها                               ناز یتیمو میکِشَن

یتیم که بی تابی کنه                          براش عروسک میخرن

اما بگم از شامیا                               با ماها خیلی فرق دارن

اگه یتیم گریه کنه                                  سر بابا شو می برن

*******

*******

شامیا بَدَن بابا، عمه مو زدن بابا             هی گفتم بهش ، موهامو نکش بابا

دنبالم دوید ،موهامو کشید بابا             شد رخم کبود ،جُرمِ من چی بود بابا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۳ ، ۰۷:۱۷
محمدسعید مسئله گو