تلنگر

داستانهای کوتاه و آموزنده

تلنگر

داستانهای کوتاه و آموزنده

تلنگر

بیاد برادر عزیزم شهید محمدمسعود مسئله گو، و همه ی بچه های هم رزمش؛ با تقدیم احترام، داستانهای کوتاه و آموزنده ای که تا کنون نوشته ام را هدیه می‌کنم. بیائیم شهدایمان را یاد کنیم با ذکر یک صلوات

طبقه بندی موضوعی

شعر: حضرت زینب

دوشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۹ ق.ظ

ای کربلا کو دلبر و دلدار زینب
ای نینوا کو قافله سالار زینب

از چشم من می ریزد اشک دانه دانه
از یوسفم یک پیروهن دارم نشانه

اینجا تمام عشق را در خون کشیدند
اینجا تمام لاله ها را تشنه چیدند

غسل زیارت کرده ام با اشک دیده
تا که زنم بوسه به رگهای بریده

دیدم که چشم کودکانت خون فشان بود
دیدم لب تو بوسه گاه خیزران بود

تا جان به لب باشد مرا تا زنده هستم
از این امانت داریم شرمنده هستم

حسین جان تمام امانتی هاتو سالم آوردم اما یک دختر سه  ساله، تو خرابه ی شام...
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۰۸
محمدسعید مسئله گو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی