تلنگر

داستانهای کوتاه و آموزنده

تلنگر

داستانهای کوتاه و آموزنده

تلنگر

بیاد برادر عزیزم شهید محمدمسعود مسئله گو، و همه ی بچه های هم رزمش؛ با تقدیم احترام، داستانهای کوتاه و آموزنده ای که تا کنون نوشته ام را هدیه می‌کنم. بیائیم شهدایمان را یاد کنیم با ذکر یک صلوات

طبقه بندی موضوعی

۱۵ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

گر شوی راضی به رفتن یا به زور
می برند جسم تو را در خاک گور

خواه راضی باش یا نه فرق نیست
می شوی همسایه اهل قبور

خاک بارانت کنند با چشم تر
دوستانت جمله از نزدیک و دور

جسم رنجور تو در کنج لحد
طعمه می گردد برای مار و مور

بعد چندی استخوانی بیش نیست
زان همه زیبایی و احساس و شور

می رسد آنجا به فریادت حسین
لطف و جود و رحمت آید در ظهور

به یاد بیارین لحظه ای رو  که مرگ با تمام عظمتش خودشو به ما نشون میده لحظه ای که باب توبه هم بسته میشه، لحظه ایی که نفس ها به شماره میا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۱۱:۲۵
محمدسعید مسئله گو

ای کربلا کو دلبر و دلدار زینب
ای نینوا کو قافله سالار زینب

از چشم من می ریزد اشک دانه دانه
از یوسفم یک پیروهن دارم نشانه

اینجا تمام عشق را در خون کشیدند
اینجا تمام لاله ها را تشنه چیدند

غسل زیارت کرده ام با اشک دیده
تا که زنم بوسه به رگهای بریده

دیدم که چشم کودکانت خون فشان بود
دیدم لب تو بوسه گاه خیزران بود

تا جان به لب باشد مرا تا زنده هستم
از این امانت داریم شرمنده هستم

حسین جان تمام امانتی هاتو سالم آوردم اما یک دختر سه  ساله، تو خرابه ی شام...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۱۱:۱۹
محمدسعید مسئله گو

شامیان خون به دل خون شده ی ما نکنید
اینقدر ظلم به ذریه زهرا(س)  نکنید

بگذارید بگرییم به مظلومی ی خویش
به سرشک غم ما خنده ی بیجا نکنید

هر چه خواهید به ما زخم رسانید ولی
دیگر از زخم زبان خون به دل ما نکنید

پیش چشم اسراء سنگ به سرها نزنید
پای راس شهدا هلهله بر پا نکنید

این توقع که بگریید به ما نیست ولی
خنده بر گریه ذریه طه نکنید
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۱۱:۱۶
محمدسعید مسئله گو